غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۶۶: چو صبح من ز سیاهی به شام مانندست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو صبح من ز سیاهی به شام مانندست چه گوییم که ز شب چند رفت یا چندست؟ به رنج از پی راحت نگاه داشته اند ز حکمت ست که پای شکسته در بندست؟ درازدستی من چاکی ار فگند چه عیب ز پیش دلق ورع با هزار پیوندست نگفته ای که به تلخی بساز و پند پذیر برو که باده ما تلخ تر از این پندست وجود او همه حسنست و هستیم همه عشق به بخت دشمن و اقبال دوست سوگندست نگاه مهر به دل سر نداده چشمه نوش هنوز عیش به اندازه شکرخندست ز بیم آن که مبادا بمیرم از شادی نگوید ار چه به مرگ من آرزمندست شمار کج روی دوست در نظر دارم درین نورد ندانم که آسمان چندست اگر نه بهر من از بهر خود عزیز دار که بنده خوبی او خوبی خداوندست نه آن بود که وفا خواهد از جهان غالب بدین که پرسد و گویند هست، خرسندست غالب دهلوی