غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۵۰: خوشم که چرخ به کوی توام ز پا انداخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوشم که چرخ به کوی توام ز پا انداخت که هم ز من پی من خلد را بنا انداخت چو نقش پا همه افتادگی ست هستی من ز آسمان گله نبود اگر مرا انداخت سواد سایه همان صورت گلیم گرفت همای فرخ اگر سایه بر گدا انداخت ز رزق خویش چه سان بر خورم که داس قضا ز کشت خوشه درود و در آسیا انداخت به عز و ناز منه دل که افتد آخر کار ز فرق مهر کلاهی که بر هوا انداخت به طعن بی اثری های ناله ما را کشت ز کیش ماست خدنگی که سوی ما انداخت صحیفه پیش نگاه و نگاه کزلک تیز دریغ گر به سر حرف مدعا انداخت اگر نه لطف شب وصل کاستن می خواست ز روز هجر سخن در میان چرا انداخت؟ منم که با جگر تشنه می نوردم راه به وادیی که خضر کوزه و عصا انداخت فغان ز غفلت غالب که کارش از سستی ز دست رفته و داند که با خدا انداخت غالب دهلوی