غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۲۷: گر بیایی مست ناگاه از در گلزار ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر بیایی مست ناگاه از در گلزار ما گل ز بالیدن رسد تا گوشه دستار ما وحشتی در طالع کاشانه ما دیده است می پرد چون رنگ از رخ، سایه از دیوار ما گوشه گیرانیم و محو پاس ناموس خودیم آبروی ما گداز جوهر رفتار ما خسته عجزیم و از ما جز گنه مقبول نیست تکیه دارد بر شکست توبه استغفار ما سخت جانیم و قماش خاطر ما نازکست کارگاه شیشه پنداری بود کهسار ما می فزاید در سخن رنجی که بر دل می رسد طوطی آیینه ما می شود، زنگار ما از گداز یک جهان هستی صبوحی کرده ایم آفتاب صبح محشر ساغر سرشار ما سرگرانیم از وفا و شرمساریم از جفا آه از ناکامی سعی تو در آزار ما چاک «لا» اندر گریبان جهات افگنده ایم بی جهت بیرون خرام از پرده پندار ما ذره جز در روزن دیوار نگشوده ست بار جنس بی تابی به دزدی برده از بازار ما از نم باران نشاط گل بدآموز تو شد گریه ابر بهاری کرده آبی کار ما غالب از صهبای اخلاق ظهوری سر خوشیم پاره ای بیش است از گفتار ما کردار ما غالب دهلوی