غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۱۲: جان بر نتابد ای دل هنگامه ستم را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
جان بر نتابد ای دل هنگامه ستم را از سینه ریز بیرون مانند تیغ دم را از وحشت برونم بنگر غم درونم آمیزش غریبی باشد به هوش رم را گویند می نویسد قاتل برات خیری یارب شکسته باشد بر نام ما قلم را بی وجه در رهت نیست از پا فتادن من بر دیده می نشانم در هر قدم، قدم را سوگند کشتنم خورد از غصه جان سپردم کردم ز بی نیازی خون در جگر قسم را در نامه تا نبشتی بر من نوید قتلی در دل چو جوهر تیغ جا داده ام رقم را بیدادگر ندارد سرمایه تواضع تیغت به رسم یغما از ما ربوده خم را کاشانه گشت ویران، ویرانه دلگشاتر دیوار و در نسازد زندانیان غم را مانند خارزاری کاتش زنند در وی سوزد ز بیم خویت اجزای ناله هم را در مشرب حریفان منع است خودنمایی بنگر که چون سکندر آیینه نیست جم را زاهد مناز چندین زنارم ار گسستی از جبهه ام ندزدد کس سجده صنم را اشکی نماند باقی از فرط گریه غالب سیلی رسید و گویی از دیده شست نم را غالب دهلوی