غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۲: سوزد ز بس که تاب جمالش نقاب را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سوزد ز بس که تاب جمالش نقاب را دانم که در میان نپسندد حجاب را پیراهن از کتان و دمادم ز سادگی نفرین کند به پرده دری ماهتاب را تا خود شبی به همدمی ما به سر برد در چشم بخت غیر رها کرد خواب را نارفته، دم ز وعده باز آمدن زند تا در وصال یاد دهد اضطراب را در دل خزد لابه و از جان بدر کشد دیرینه شکوه ستم بی حساب را جرأت نگر که هرزه به پیش آمد سؤال گیرم به بوسه زان لب نازک جواب را نازم فروغ باده ز عکس جمال دوست گویی فشرده اند به جام آفتاب را سوزد ز گرمیش می و او همچون به لهو ریزد ز آبگینه به ساغر شراب را آبش دهم به باده و او هر دم از تمیز نوشد می و ز جام فرو ریزد آب را آسوده باد خاطر غالب که خوی اوست آمیختن به باده صافی گلاب را غالب دهلوی