نعیم فراشری آلبانیایی
دیوان تخیلات | نعیم
صبر و امید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای زمان رفته! حسرت پروری دلخراش و تلخ و ماتم آوری از تو این دل جز ز آه و درد و زار جز ز اندوهی ندارد یادگار هر مصیبت کز دلم بگذشته است بادی تاثیر دیگر گشته است گلشن دل را نماند اکنون گلی سبزه یی، یا میوه یی، یا سنبلی خاک شد، خاشاک شد، افسر ده شد خاک شد، غمناک شاد، پژمرده شد غنچه ها گل شده محو و تباه مانده گلبن سخت بی برگ و سیاه تا نباشد حاصل امر آرزو یک شکوفه است عمر ما بیرنگ و بو همچنان کاندر زمستان آفتاب سر کشد گه گاه از زیر سحاب شعله یی از چشمش آید بر جهان باز باشد لیک پنهان ناگهان آنچنان اندر دلم روی امید در میان درد ها با شد پدید ناگهان، لیکن شود محو و فنا می نهد اندر دلم دیگر عنا نیم مرده شمعکی بینم ز دور در دلم آید ازو تاب سرور می روم با صد امید و صد شتاب وان امید، آن شمع خواب است و سراب می ندانم کیست، کو بی درد و رنج زیست اندر عالم خوار و سپنج جان و دل همواره اندر زحمتند در مشاق و غفلت و در محنتند من ازین بازیچه دوران مات وین غم من بر قرار و بر حیات من شوم بیرون ازین دار و دیار او مگر بعد از وفاتم پایدار کشتی عمر بشر در بحر دور می رود همواره پیش باد جور بادبانش آه و حزن و حسرت است بار او انده و یاس و محنت است در میان موج این بحر غریب افتد و خیزد به صد گونه نهیب هر نفس در گیر و دار کارزار دایما در کار و بار بیقرار می نتابد لیک هیچ انداختن لنگرش در بحر اکدار و محن دایما پیشش سراب آسا امید ناگهان در قعر باشد ناپدید شد تلف اینجا چنین کشتی هزار تخته یی زان ها نبینم بر کنار! آنکه مردم را ز حسرت ساخته است در دلش صبر و امید انداخته است نعیم فراشری آلبانیایی