نعیم فراشری آلبانیایی
دیوان تخیلات | نعیم
آسمان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب لطیف و ماه تابان دلبر است باد مشکین زمین پر زیور است مرغ هوشم میپبرد اندر سما در فضای نور پاش جانفزا که شود همراه و یار اختران که رود تاآشیان کهکشان هرچه بیند دلکش و پرتو نماست لعمه برق تجلی خداست پرتوی بی ابتدا و انتها قدرت و تصویر و معنای خدا چیست این کائنات بی حساب این نظام و این کتاب مستطاب این فضای آب رنگ بی کنار پرتو اندازان بی عد و شمار؟ ایین همه زربن لقاسیمین بران نور پاش و چاپک و رقص آوران؟ این طبیعت؛ این یم آب حیات؟ این حکم این رازها؛ این معجزات؟ این چه اجرامند پرتاب و شرر؟ این چه اکوانند پر از نور و فر؟ مسي زند آهسته پرش کهکشان همچو لک لک بچه یی در اشیان تاشود زو عالمی نو سرنما تاپرد با دیگران اندر فضا میرود دمدار مانند سان رقص و دوران می کند در آسمان شمع اندر دست و می پویدمّدام خانه بر دوش است و بی جا و مقام می رود از در گهی بر در گهی! در میان میهمانان گمرهی از کجا آید بدین رفتار و ناز باچنین تاب و چنین زلف دراز؟ می نیابد راه او چشم بشر زان که کوتاه است مردم را بصر می نهد پا بر اثیر و می دود در فلک بهر سیاحت می رود. دلستانی، ای همایون آسمان! جانفروزی، ای فضای بیکران! سرحد و پایان ندارد این فضاء پر ز اجرام است و پرتاب و ضیا کی تواند گفت راز آسمان این زبان و این دهان مردمان! ای سپهر نور ریز حقه باز کار تو و حال تو راز است راز حکمتت بی حد و پایان و کنار اخترانت بی حساب و بیشمار چیست این قانون قدرت اشتمال؟ تاب و فیض و لطف رب ذوالجلال گرچه چیزی نیست سالم از خلل جز به ذات لایزال ولم یزل لیک نبود چیزکی محو تباه جمله موجودند اندر بارگاه زو بیاید باز می گردد بدو کل شی، هالک الاوجهه اختران هم با چنین قدر اجل در پی ایشان می تازد اجل! تاکند هر پیر را از نوجوان مر که را ایزد فشاند اندر میان گر حقیقت خواهی ای مرد خدای این طبیعت را همیشه آزمای عارفانه یک نظر کن در سما تا بیابی بارگاه کبریا لیک ای کرم زمین خاموش شو تابه راز آسمان هرگز مرو در جهان بر قطرةٌ آبی نگر تا در او بینی هزاران جانور حکمت یزدان به هر جا ظاهر است قدرتش بر هر چه بینم باهر است پیش این اسرار و انوار و حکم دم سزن هین از وجود و از عدم نزد تو ای بحر ژرف بی کنار شرمسارم، شرمسارم، شرمسار این حبوب بیشمار گوهرین عالمی ست از ملک رب العالمین بلبلا، خاموش باش و دم مزن نزد گل بنشین و پر بر هم مزن تا کند هوشم سفر سوی سما تا شود در عشق راز او فنا تا بخوانم ثم وجه الله را تا بیابد چشمم آن در گاه را خود ندانم بعد ازین من چیستم بعد ازین من نیستم من نیستم 1257 خورشیدی نعیم فراشری آلبانیایی