سعدی شیرازی
باب ششم در ضعف و پیری
حکایت شمارهٔ ۴
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روزی به غرور جوانی سخت رانده بودم و شبانگاه به پای گریوه ای سست مانده. پیرمردی ضعیف از پس کاروان همی آمد و گفت: چه نشینی که نه جای خفتن است؟ گفتم: چون روم که نه پای رفتن است؟! گفت: این نشنیدی که صاحبدلان گفته اند: رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن. ای که مشتاق منزلی مشتاب پند من کار بند و صبر آموز اسب تازی دو تگ رود به شتاب و اشتر آهسته می رود شب و روز سعدی شیرازی