وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۳۴۸: دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلا عزم سفر دارم از آن در گفتم آگه شو اگر با من رفیقی می روم آمادهٔ ره شو سبک باش ای صباح روز عشرت بس گران خیزی تو هم از حد درازی ای شب اندوه کوته شو هنوز از شب همان پاس نخست است ای فلک مارا چه شد چون دیگران گو یک شب ما هم سحر گه شو ز سیمای قصب درماهتاب افتاده جانها را برآی ابر مشکین سایه پوش طلعت مه شو بهشتی هست نام آن مقام عشق و حیرانی ولی تا عقل هست آنجا نشاید رفت آگه شو قبول ورد مردم از تک و پوی عبث خیزد نه مردود در کس باش و نه مقبول در گه شو هوای طبع تشویشات دارد خوش بیا وحشی به اطمینان خاطر گوشه ای بنشین مرفه شو وحشی باقفی