وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۱۱۷: خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خواهم آن عشق که هستی ز سرما ببرد بیخودی آید و ننگ خودی از ما ببرد خانه آتش زدگانیم ستم گو میتاز آنچه اندوخته باشیم به یغما ببرد شاخ خشکیم به ما سردی عالم چه کند پیش ما برگ و بری نیست که سرما ببرد دوزخ جور برافروز که من تاقویم نشنیدم که مرا اخگری از جا ببرد جرعهٔ پیر خرابات بران رند حرام که به پیش دگری دست تمنا ببرد وحشی از رهزن ایام چه اندیشه کنی ما چه داریم که از ما ببرد یانبرد وحشی باقفی