وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۱۱۰: هجران رفیق بخت زبون کسی مباد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هجران رفیق بخت زبون کسی مباد خصمی چنین دلیر به خون کسی مباد یارب حریف گرم کنی همچو آرزو گرم اختلاط داغ درون کسی مباد این شعله های ظاهر و باطن گداز هجر پیراهن درون و برون کسی مباد آن گریه های شوق که غلتید کوه از و سیل بنای صبر و سکون کسی مباد سد بند شوق پاره کند زور آرزو یارب که بخت شور و جنون کسی مباد نعلم به نام جملهٔ اجزا در آتش است جادوی او به فکر فسون کسی مباد وحشی هزار بادیه دورم ز کعبه کرد این بخت بد که راهنمون کسی مباد وحشی باقفی