وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۹۳: بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست گر خدا صبری دهد اندیشه کاریم هست صبر در می بندند اما نیستم ایمن ز شوق خانهٔ پر رخنهٔ کوتاه دیواریم هست گر شود ناچار و دندان بر جگر باید نهاد چاره خود کرده ام جان جگر خواریم هست کی گریزم از درت اما ز من غافل مباش گر توام خواهی که بفروشی خریداریم هست گر چه ناید بنده ای چون من به کار کس ولی نقش دیوارم ولیکن پای رفتاریم هست جز در دولتسرای وصل تو هر جا روم در حسابی هستم و قدری و مقداریم هست حرمت من گر نداری حرمت عشقم بدار خود اگر هیچم دل و طبع وفا داریم هست کوری چشم رقیبان زان گلستان امید نیست گر دامان پر گل ، چشم پرخاریم هست وحشی اظهار وفا کردست خون او مریز ور مدد خواهی به خون ، دست آشنا یاریم هست وحشی باقفی