وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۵۴: ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست بر سینه چنان خورد که از جوشن جان جست این چشم چه بود آه که ناگاه گشودی این فتنه دگر چیست که از خواب گران جست من بودم و دل بود و کناری و فراغی این عشق کجا بود که ناگه به میان جست در جرگهٔ او گردن جان بست به فتراک هر صید که از قید کمند دگران جست گردن بنه ای بستهٔ زنجیر محبت کز زحمت این بند به کوشش نتوان جست گفتم که مگر پاس تف سینه توان داشت حرفی به زبان آمد و آتش ز دهان جست وحشی می منصور به جام است مخور هان ناگاه شدی بیخود و حرفی ز زبان جست وحشی باقفی