وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۱۰: نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نبود طلوع از برج ما، آن ماه مهر افروز را تغییر طالع چون کنم این اختر بد روز را کی باشد از تو طالعم کاین بخت اختر سوخته گرداند از تأثیر خود ، سد اختر فیروز را دل رام دستت شد ولی بر وی میفشان آستین ترسم که ناگه رم دهی این مرغ دست آموز را بر جیب صبرم پنجه زد عشقی، گریبان پاره کن افتاده کاری بس عجب دست گریبان دوز را کم باد این فارغ دلی کو سد تمنا می کند سد بار گردم گرد سر عشق تمناسوز را با آنکه روز وصل او دانم که شوقم می کشد ندهم به سد عمر ابد یک ساعت آن روز را وحشی فراغت می کند کز دولت انبوه تو سد خانه پر اسباب شد جان ملال اندوز را وحشی باقفی