الهامی کرمانشاهی
قصیده ها
شمارهٔ ۱۰ - در مدح حضرت امام ثامن گوید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
همچو خضر آب حیات از اهل جانان یافتم بودم ار بیجان تنی سرمایه ی جان یافتم مور بودم عشق از آن لب خاتمی لعلم سپرد ره بدان خاتم سوی ملک سلیمان یافتم دل نهادم تا به مهر دوست صاحبدل شدم سر سپردم تا به عشق یار سامان یافتم سالها در ظلمت زلفش دلم حیران بگشت تا به لعل او نشان آب حیوان یافتم گم شده دل را که در ملک تنم بودی عزیز جستجو کردم در آن چاه زنخدان یافتم آنچه از آیینه دید اسکندر و از جام، جم از فروغ روی جانان من دو چندان یافتم هستی خود را ز یکدیگر گسسته پود و تار پیش ماه طلعتش مانند کتّان یافتم راه دینم زد به دستان نرگس شهلای او آن فسون پرداز را همدست شیطان یافتم ذره ای بودم چو خور آسان شدن اقلیم گیر وین مقام از مهر سلطان خراسان یافتم آن خداوندی که من خود را به گلزار وجود از نسیم مهر او چون غنچه خندان یافتم آن ولی حق که خاک توس ازو پآدیدرست زان فرودین پایه ی ایوان کیوان یافتم یک شب اندر روضه ی او خویش را دیدم به خواب ره چو احمد بر حریم عرش یزدان یافتم گوهر کان کرامت کز کف دُربار او خلق را مستغرق دریای احسان یافتم خوان نعمت جو او گسترد در بزم جنان من بدان خوان خویش را بی شبهه مهمان یافتم گر به صورت گویم این دیدم توانم گفت لیک فیضها در عالم معنی از آن خوان یافتم کعبه ی دین است او من کعبه را در پای دل وقت طوف درگهش خار مغیلان یافتم چشم دل چون برگشادم بهر سیر کاینات عرش را گرد حریمش گرم جولان یافتم کوهمی گفتی چو دیدم رفعت درگاه تو خویش را با خاک این درگاه یکسان یافتم روح گفتی گلبن پژمرده ای بودم شدم خرّم از ابر ولای تو چو باران یافتم بهر عیش زایران کوی او آراسته باغ رضوان را خیابان در خیابان یافتم چرخ را تا از حریم او نشان آرد به خلق هفت قندیل فروزان در شبستان یافتم من خدا را چون گشودم دیده از راه یقین از وجود این بشر در شخص انسان یافتم سر به سر آیات قرآن در مدیح ذات اوست مدح او تلقین من از آیات قرآن یافتم ای خداوندی که چون کردم قیاس جاه تو لامکان تختی فراز ملک امکان یافتم چاکرت شد چرخ زان او را هلال و آفتاب در زه پیراهن و گوی گریبان یافتم ز آتش دوزخ نمی ترسم که ابراهیم وار بهر خود از مهر تو ز آتش گلستان یافتم کامران در آن جهانم کن شها کز فیض تو هر چه کردم آرزو در این جهان آن یافتم خویش را روز جزا در حضرت پروردگار زین سخن مستوجب تشریف غفران یافتم الهامی کرمانشاهی