کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    شنیدم که وقتی سحرگاه عید

    ز گرمابه آمد برون بایزید

    یکی طشت خاکسترش بی‌خبر

    فرو ریختند از سرایی به سر

    همی گفت شولیده دستار و موی

    کف دست شکرانه مالان به روی

    که ای نفس من در خور آتشم

    به خاکستری روی در هم کشم؟

    بزرگان نکردند در خود نگاه

    خدابینی از خویشتن بین مخواه

    بزرگی به ناموس و گفتار نیست

    بلندی به دعوی و پندار نیست

    تواضع سر رفعت افرازدت

    تکبر به خاک اندر اندازدت

    به گردن فتد سرکش تند خوی

    بلندیت باید بلندی مجوی

    ز مغرور دنیا ره دین مجوی

    خدابینی از خویشتن بین مجوی

    گرت جاه باید مکن چون خسان

    به چشم حقارت نگه در کسان

    گمان کی برد مردم هوشمند

    که در سرگرانی است قدر بلند؟

    از این نامورتر محلی مجوی

    که خوانند خلقت پسندیده خوی

    نه گر چون تویی بر تو کبر آورد

    بزرگش نبینی به چشم خرد؟

    تو نیز ار تکبر کنی همچنان

    نمایی، که پیشت تکبر کنان

    چو استاده‌ای بر مقامی بلند

    بر افتاده گر هوشمندی مخند

    بسا ایستاده در آمد ز پای

    که افتادگانش گرفتند جای

    گرفتم که خود هستی از عیب پاک

    تعنت مکن بر من عیب‌ناک

    یکی حلقهٔ کعبه دارد به دست

    یکی در خراباتی افتاده مست

    گر آن را بخواند، که نگذاردش؟

    ور این را براند، که باز آردش؟

    نه مستظهر است آن به اعمال خویش

    نه این را در توبه بسته‌ست پیش

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha