کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    دل سپر بفگند چون درد ترا درمان نداشت
    عقل پی گم کرد چون گوی ترا میدان نداشت
    صبر می زد لاف چون طوفان غم بالا گرفت
    عاجزی شد زانکه کشتی در خور طوفان نداشت
    شحنه عشق تو تا سر حد جان آتش بزد
    بیشتر می شد ولیکن بیشتر فرمان نداشت
    غم نمی بایست دل را وین به اقبال تو بود
    وانکه می بایست یعنی صبر یک جوزان نداشت
    گوی زرد حسنت ولی ننهاد پای اندر رکاب
    زانکه اندر هفت کشور جای یک چوگان نداشت
    خون دل خوردی و بروی لب همی خایم که او
    جان چرا پیشت به دندان مزد در دندان نداشت
    ماند جانی با مجیر از وی به عیدی کن قبول
    کو به از جان از برای عید تو قربان نداشت

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha