الهامی کرمانشاهی
خیابان اول
بخش ۶۸ - آگاهی یافتن ابن زیاد از فرار طفلان گرفتار و باز خواستن ازمشکور
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زکارش دژم پور مرجانه شد بدانسان که ازخویش بیگانه شد بفرمود یاران گمراه را که آرند آن پیر آگاه را مراو را به فرمان آن کینه خواه کشان زار بردند در پیشگاه چو افکند سویش نگه کینه جوی زدیدار او پر زچین کرد روی بگفتا که ای بی خرد روزبان چه کردی بدان ماهرو کودکان؟ همانا نترسیدی ازکین من؟ ندانستی آن رسم و آیین من؟ که از بند کردی رها دشمنم کنون شاخ عمرت زبن بر کنم بدو گفت مشکور کای نابکار بداندیش دین دشمن کردگار ازآن شان رها ساختم من زبند که ازتو به ایشان نیاید گزند زکیهان خدا هرکه شد بیمناک زهر بنده ای دردلش نیست باک تو را گر چه زین کرده آزرده ام بود زین نکویی که من کرده ام اگر زنده ماندم مرانام نیک وگر کشته گردم سرانجام نیک من آن کرده ام کز نکویان سزاست تو آن کن که بد گوهران را سزاست مرا مزد نیکو ز یزدان بس است تورا گوهر بد نگهبان بس است پدرشان بکشتی تو از کینه زار نترسیدی ازخشم پروردگار به خون پدر کشته گان ریختن کنون کین نو خواهی انگیختن گرآن هردو رفتند من بی دریغ نهادم سر خویش درزیر تیغ به مینو در از کوری چشم تو روم چون شوم کشته از خشم تو شنید این چو بد خو ازآن نیکمرد مرآن تیره دل را دو رخ گشت زرد الهامی کرمانشاهی