مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۹۵: چه شد کاتش بجانم از غضب انداختی رفتی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه شد کاتش بجانم از غضب انداختی رفتی ز چشم افروختی رخ قد بناز افراختی رفتی که اندازد بخاکم گوهر تاج وفا باشم چه نقصان من ارقدر مرا نشناختی رفتی چه شد گر رخصت همراهیم دادی که بر خاکم بگام اولین چون نقش پا انداختی رفتی تو چون سیل بهاران خانه پردازی که از هرره خرامان آمدی بس خانه ویران ساختی رفتی جهان میشد ز هستی بی تو در چشمم سیه شادم که از آئینه ام این زنگ را پرداختی رفتی چه میدانی نیازم را که گر یکدم بدلجوئی نشستی در برم قامت بناز افراختی رفتی چه گویم بر من از جورت چها ایشهسوار آمد زدی کشتی بتیغم توسن کین تاختی رفتی چه داری تاکنی مشتاق دیگر رو بکوی او که نقد دین و دل در عشقبازی باختی رفتی مشتاق اصفهانی