مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۸۵: بنگاهی ز خودم بیخبر انداختهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بنگاهی ز خودم بی خبر انداخته ای دل من خوش که بحالم نظر انداخته ای پرتو مهر توام نیست عجب کز خاکم شام برداشته ای و سحر انداخته ای گشته ای یار رقیب آه که بهر قتلم رنگ نوریخته طرح دگر انداخته ای بس جگرسوز بود داغ توزین آتش آه که من سوخته را در جگر انداخته ای خواهی ای شمع که گرد تو چو پروانه پرم آتشم بهر چه بر بال و پر انداخته ای گرم قتل منی و گشته فروتن برقیب تیغ برداشته ای و سپر انداخته ای پرگهر ساخته ای حقه یاقوت و زرشک عقدها در دل درج گهر انداخته ای کرده خونها بدل غیر ز غیرت نظری که بحال من خونین جگر انداخته ای توئی آن خانه برانداز که هرجا چون برق کرده ای جلوه بسی خانه برانداخته ای کی بمن ناو کی افکنده ای از جور که تو پی آن تیر نه تیر دگر انداخته ای ایکه دانی هوس از عشق به افسوس که تو سنگ برداشته ای و گهر انداخته ای کرده مشتاق که در وادی عشقت نالان کز فغان شور درین بوم و بر انداخته ای مشتاق اصفهانی