مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۰۳: از تف هجران او هرگز نیاسودم چو شمع
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از تف هجران او هرگز نیاسودم چو شمع داشتم آتش بسر زین داغ تا بودم چو شمع اینکه در امید و بیم از هجر و وصلش مانده ام روشنست از خنده های گریه آلودم چو شمع نبودم روز و شبی قسمت نشاط بزم وصل شام اگر مقبول محفل صبح مردودم چو شمع غیر ازین چیدم چه گل از آتش سودای عشق کاخر از سر تا بپا زین داغ فرسودم چو شمع کو اجل تا وارهم از آتش سودای عشق تا بکی برخیزد از سر دمبدم دودم چو شمع زنده نگذارد غمت چون بیشم از یکشب چه فرق صرصر هجران کشد گر دیر گر زودم چو شمع هر قدر مشتاق از تن در شب هجران یار کاستم بر اشک و آه خویش افزودم چو شمع مشتاق اصفهانی