مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۹۴: من آنصیدم که گفت آهسته چون میبست صیادش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من آنصیدم که گفت آهسته چون می بست صیادش که خون میریزمش اما نخواهم کرد آزادش من آنصید به خون غلطیده ام کز تیر بیدادش زد و کشت و به خاک ره فکند و رفت صیادش نمی آرد بحکم ناز با من سر فرو ورنه چو من مرغ گرفتاری ندارد سرو آزادش ز دل بود آنچه دیدم شکر کز سیل غمت آخر چنان این خانه ویران شد که نتوان کرد آبادش ز رسم و راه یاری نگذرد بر کوهکن شیرین فلک گاهی برغم خسرو آرد سوی فرهادش کجا مشتاق جویای طرب گردد که خود دارد بدرد و غم دل اندوهناک و جان ناشادش مشتاق اصفهانی