مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۸: چه شود که اهل جهان بکسی ز تف غم او شرری نرسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه شود که اهل جهان بکسی ز تف غم او شرری نرسد که بسوز دل پر از آتش ما رسد او جز او دگری نرسد نروم بچه سان ز ولایت تو ز جفای برون ز نهایت تو که ز گوشه چشم عنایت تو من غمزده را نظری نرسد بحدیقه وصل تو پیر و جوان همه را شده خون ز دو دیده روان که درخت پرثمر است و از آن بثمر طلبان ثمری نرسد نه بناله ام از ستمت بر کس نه ببادیه ام به فقان چو جرس من خسته غمت به تو گویم و بس که بدرددلم دگری نرسد شده قسمت ما چو فسرده دلان خنکی ز بس از دم سرد جهان شود آتش ار همه کون و مکان بسمندری شرری نرسد تو که جور تو آمده بر دل ما همه راحت جان نبود عجبی که رسد پی هم ز تو سنگ جفا و بشیشه ما خطری نرسد مشتاق اصفهانی