مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۵: من و پاس تیر جفای او که مباد بر جگری رسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من و پاس تیر جفای او که مباد بر جگری رسد که ز غیرتم کشد آن ستم که ز دوست بر دگری رسد طلبی نگین وصال او بکف اینقدر ز چه مدعی گهری چنین نه سزا بود که بچون تو بد گهری رسد همه بلبلان و سرود خوش من و ناله ای که درین چمن ز سرایتش دو سه قطره ای ز دلی بچشم تری رسد بنشان ز بوسه آتش دل تشنه کام وصال خود چه زیان دجله ز قطره ای که بآتشین جگری رسد نکنم طلب ز جحیم هم که تری ز چشم ترم برد که عیان بود چه بقلزمی ز حرارت شرری رسد ز تو شهره ام چه بشهر و کوچه نهان کنم غمت از عدو بکسی که شق شده پرده اش چه ضرر ز پرده دری رسد تو که باغ پرگل و میوه ای چه تمتع از تو که هیچ گه نه به بلبلان ز تو نکهتی نه به باغبان ثمری رسد شده روزگار من این چنین ز غمت سیاه و نیم غمین نرسد ز دور فلک شبی که نه از پیش سحری رسد مشتاق اصفهانی