مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۶: کاش بیرون فتد از سینه دل زار مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کاش بیرون فتد از سینه دل زار مرا کشت نالیدن این مرغ گرفتار مرا بی بقا شادی وصل تو و دانم که ز پی آرد این خنده کم گریه بسیار مرا چه شد ار داد به صدرنگ گل آن گلبن ناز که ازو نیست بجز دامن پرخار مرا منم از رونق جنس هنر آفت زده ای که زد آتش بدکان گرمی بازار مرا گومبر جانب گلشن قفسم را صیاد بس بود ناله ای از حسرت گلزار مرا نرود تیرگی از بخت بکوشش گو باد روز روشن دگر آنرا و شب تار مرا آنکه آخر بصد افسانه بخوابم میکرد ساخت از خواب عدم بهر چه بیدار مرا گو طبیبم نکند چاره مریض عشقم که دل خسته بود خوش تن بیمار مرا نیست گویائیم از خویش چو طوطی مشتاق این سخنهاست از آن آینه رخسار مرا مشتاق اصفهانی