مشتاق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۸: به مرغی داده گردون از ازل فرخنده بالی را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به مرغی داده گردون از ازل فرخنده بالی را که بنشیند گهی برطرف بام آن قصر عالی را دل صیاد درخون می طپد از ناله زارم که دارد از اسیران قفس این عجز نالی را دلم از خون تهی گشته است و بر چشمم چنان بیند که مخموری به حسرت بنگرد مینای خالی را جز آن مه کز خط و خالش سیه باشد شب و روزم که از مشکین غزالان دارد این خوش خط و خالی را کجا حال دل پر خون ما داند سیه مستی که نشناسد ز هم جام پر و مینای خالی را دهد صاف میم از جام زر ساقی چه لطفست این نیرزم منکه درد باده و جام سفالی را از آن آتش طبیعت چون رهم سالم سپند آسا که از حد برده خوی تند او بی اعتدالی را ز خود مشتاق شهد افشان چو طوطی نیست منقارم کز آن آئینه رو دارم من این شیرین مقالی را مشتاق اصفهانی