اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۱۷: صبح است و فیض گریه مستانه می رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح است و فیض گریه مستانه می رود خون هوا زکیسه پیمانه می رود یاران هزار داد شکایت کجا برم ز این کهنه آشنا که چو بیگانه می رود گل گل شکفته نام خدا دور چشم بد می آید از چمن به پریخانه می رود خواب عدم خیال و فریب عدم محال کی از دلم غم تو به افسانه می رود در نشئه هلاک نگویی اسیر مرد مخمور گشته است و به میخانه می رود اسیر شهرستانی