اسیر شهرستانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۰: بسکه سودای تماشای تو پنهان در سر است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بسکه سودای تماشای تو پنهان در سر است هر سر موی مرا پرواز مژگان در سر است از دل آرام سیماب جنون پرداز من چشمه آیینه را آشوب توفان در سر است جذبه بی اختیارم تا کجا خواهد کشید پای در زنجیر و سودای بیابان در سر است در به روی شام من صبح از شفق وا می کند مشت خاکم را هوای ابر نیسان در سر است رنگ گل بال شکفتن می زند از خار من بخت آلوده را شوق گلستان در سر است استخوانم را هما تعویذ عزت می کند نشئه محرومیم از خام یاران در سر است سایه خاری به خاکم نشکند طرف کلاه داغ بی اقبالیم زین کج کلاهان در سر است شعله رنگ سوختن می بارد از خاشاک من بر زمین افتاده او را نگهبان در سر است می توانم ساخت از لخت جگر عمری کباب چون اسیرم تا می گلرنگ احسان در سر است اسیر شهرستانی