ابوالحسن فراهانی
قصیده ها
شمارهٔ ۸: زهی زخوی تو بر باد داده جان آتش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زهی زخوی تو بر باد داده جان آتش فکنده آتش روی تو در جهان آتش برای آن که به لعل تو نسبتی دارد همی بپرورم اندر میان جان آتش ز درد هجر تو ای ماه روی آتش خوی به آب دیده برانداختم چنان آتش که عمرهاست که جز در دل شکسته من نمی دهد کس در هیچ جانشان آتش حکیم چون متکلم شود چنین گوید گهی که آرد در معرض بیان آتش که چون لطیف ترین چهار ارکان است فراز جمله ی ایشان کند مکان آتش فسانه ایست برای شهنشه است شبیه ز فخر ساید سر بر آسمان آتش فراز داغ دلم پنبه چون شکیبد اگر نشد ز حفظش بر پنبه مهربان آتش دلاوری که بهنگام رزم افکندی به پیش خنجر او خاک بر دهان آتش به سوی آتش اگر بگذرد زقهر شود سیه گلیم و سیه روی چون دخان آتش وگر برو نظر التفات بگمارد شود بخرمی شاخ ارغوان آتش ابوالحسن فراهانی