ابوالحسن فراهانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۹: دگر بر گریه قادر نیست چشم اشکبار من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دگر بر گریه قادر نیست چشم اشکبار من کسی کو تا بگرید بر من و بر روزگار من بود طفل عزیز خانه ی دل اشک رنگینم گهی بر دوش مژگان است و گاهی بر کنار من غباری از تو گفتی دارم اندر دل عجب دارم تو خود زین بیش بر باد فنا دادی غبار من شب از زلف تبم دارد سیاهی و درازی را به شب زان دارد الفت دیده شب زنده دار من رخی کز اشک خونین شسته شد زردی نمی بیند بحمدالله خزان از پی نمی بیند بهار من تو گویی چاره دل کن زاول دل نمیدادم اگر در دست من بودی عنان اختیار من زبس کز شعله آه جهان سوزش کنم روشن ز روز کس ندارد پای کم شب های تار من معانی تازه و الفاظ تر سیراب میکرد اگر بر تشنه خوانند شعر آبدار من ابوالحسن فراهانی