ابوالحسن فراهانی
غزل ها
شمارهٔ ۸: سوختم ترسم که رویش دیده باشد بی نقاب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سوختم ترسم که رویش دیده باشد بی نقاب زآن که می بینم که تابی هست اندر آفتاب گرچه عمرم صرف قید و بند شد اما نبود هیچ بندی بر دل من بار چون بند نقاب تار زلفش مانع وصل دلم شد از رخش تار مویی در میان این و دانش شد حجاب گفت در خوابم توانی دید گفتم خواب کو ور بود کوبخت بیداری که بیندت به خواب چون نشستی یک نفس بنشین که من در عمر خود روز را امروزی می بینم که بنشست آفتاب ابوالحسن فراهانی