واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۶۳۳: با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی؟
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با لاف عقل، بازی دنیا چه خورده یی؟ از هیچ و پوچ این همه بر خود سپرده یی خوش آیدت حلاوت عیش جهان به کام حق هست با تو، زهر تأسف نخورده یی! از باد یاد مرگ نلرزی چو برگ بید از بس چو ریشه پای درین گل فشرده یی تا چند مرده نفس نفس پر فسون امروز زنده باش که فرداست مرده یی! اهل زمانه عاشق ارباب ثروتمند معشوق بلبل است گل از بهر خرده یی گلها شدند شعله ور از دامن سحر ای آه آتشین، تو چه در دل فسرده یی؟! هر برگ گل رسد به نوایی ز خوان صبح ای دل تو هم بگیر نصیبی، چه مرده یی؟! هر عضو من رود برهی از هجوم ضعف چون خشت و چوب خانه سیلاب برده یی در پیری آید از نفسم بوی رفتگی مانند دود شمع سحرگاه مرده یی خواهی کشید رخت بسر منزل نجات واعظ بجرم خویش اگر راه برده یی واعظ قزوینی