واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۶۳۲: بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده یی؟!
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بنده تن تا بکی، ای جان اگر آزاده یی؟! خویش را ای دل، چرا چندی بدنیا داده یی؟! حسن کرداری، چو یاری نیست در مصر قبول یوسف است، از چه بر آری هر کجا افتاده یی ناید از کلکم دگر نقش سخن از خال و خط بعد از این ما و از آن رخ گفتگوی ساده یی راست ناید عمر کوته با املهای دراز مرگ بس نزدیک و، تو بسیار دور افتاده یی نر گدایی گر چه نبود چون در حرص و طمع لیک چون وقت جهاد نفس گردد، ماده یی ز آن نتابد برتو در دشت تجرد نور حق کز سیه چال تعلق پا برون ننهاده یی مرده خوابی تو واعظ، ورنه هر سو زین چمن شبنمی بر گل، سحر خیزیست بر سجاده یی واعظ قزوینی