واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۶۲۸: چون تن درست بود، گو مباش دنیائی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون تن درست بود، گو مباش دنیائی که هیچ نیست بدست تو، به ز گیرایی! چگونه چشم ندارم ز تیره روزان فیض؟ که میل سرمه بود شمع راه بینایی! بگیر گوشه عزلت، اگر جهانگیری توان گرفتن، این ملک را، بتنهایی ز چشم خلق جهان، در پناه عیب خودیم نقاب چهره ما گشته نیل رسوایی ز بسکه نیست سخن آشنایی، اکنون باب زبان نمیشودم آشنا بگویایی توان بدرگه حق قرب مفلسان دانست ازینکه نیست نمازی، قبای دارایی گذشت کن، که ترا ره بشهر پاکانست که همت آمده صابون چرک دنیائی اگر نساخته یی در لباس، مردم باش که نیست خرقه، صدرنگ جز خودآرائی بزلف شانه شمشاد صد زبان میگفت که به شکستگیی از هزار رعنائی فراید سخنم، نشنوند از آن واعظ که گوشوار نگردد گهر، ز یکتایی واعظ قزوینی