واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۶۱۸: دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی کنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دولت آن باشد که حق را بنده فرمانی کنی بر سریر فقر بنشینی و، سلطانی کنی جز به بیداری نگردد این ره خوابیده طی کار دشوار و، تو میخواهی تن آسانی کنی نیست با شاهی میسر عیش درویشی، ولی میتوان پادشاهی با پریشانی کنی! تا به کی بر درگه دونان نشینی از طمع؟ پادشاه وقت خویشی، چند دربانی کنی؟! عقد دندانها ز پیری سست شد، یعنی دگر بر سر دنیا نباید سخت دندانی کنی گر بدانی قیمت عمری که کردی خرج هیچ هر نفس را صرف آه پشیمانی کنی غم که با هر یکدمش عمری توان کردن نشاط حیف باشد حیف، آن را چین پیشانی کنی مردمان حرف هم از غوغای دنیا نشنوند چند واعظ چون قلم مشق سخندانی کنی؟! واعظ قزوینی