واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۶۱۶: تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تن ز هم پاشید و، فکر پوشش آن میکنی ریش جو گندم شد و، اندیشه نان میکنی وقت پشت پا زدن شد، میزنی خود دست و پا وقت ترک سر رسید و، فکر سامان میکنی؟ تا جوانی زور بر ره کن، که ده زور دگر از عصا این قوت پا دستگردان می کنی این چنین کز کبر خود را می بری بر آسمان خویشتن را عاقبت با خاک یکسان میکنی شمع کاهد بیشتر، چندانکه تابان تر شود زینهار افزون مکن خود را، که نقصان میکنی بر سر راهی و، می جویی همان راه معاش بر لب گوری کنون، فکر لب نان میکنی بی جوی کردار، داری چشم رحمت از کریم تخم ناافشانده واعظ، فکر باران میکنی؟! واعظ قزوینی