واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۶۰۹: تو کز طول امل در بند جمع مال و سامانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو کز طول امل در بند جمع مال و سامانی ترا به ز آستین تنگدستان نیست همیانی! چه گل خوشتر دماغ همت را زینکه هر ساعت دهان بهر طلب پیش تو بگشاید پریشانی؟! ببدمستی سرت را میخورد این روزگار آخر تو دایم از سبک مغزی همان چون پسته خندانی! بود نقش این سخن، بر گنبد سبز حباب ای دل که تا آباد میگردی، ز باد مرگ ویرانی! نباشد جامه گوهر نگارت برتن، ای غافل سگ نفست فرو برده است، هر سو برتو دندانی! بغیر از راحت نومیدی از غیر خدا، دیگر ز ابنای زمان هرگز کسی نشنیده احسانی! ترا کز رشته طول أمل، آتش بسر سوزد بروز خویشتن چون شمع باید چشم گریانی! چو دندان نعمتی داری، منال از نان خشک خود کدامین نانخورش زین به، که با دندان خوری نانی؟! ز تیغ خصم باکم نیست، لیکن میکشد اینم که زخمم واکند هر دم دهان در پیش درمانی! ز بس دوری معانی راست باهم دعوی خوبی بهر جا مصرعی کردم رقم، گردید دیوانی! اگر خواهی ز دانایان شماری خویش را، واعظ ز دانایی همینت بس که دانی اینکه نادانی! واعظ قزوینی