واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۵۵۷: کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا دیده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کشد رشکم، اگر دانم کس احوال مرا دیده که هرکس بیندم احوال، پندارم ترا دیده گر از نادیدنش سوزد، جزای این ستم باشد که افگند از گل آن چهره در آتش مرا دیده چرا چون دل نباشد خون چکان پیوست چشم من زهر تار نگاه خویش میدانی چها دیده گل نظاره یی نتواند از باغ رخش چیدن ز بس گم کرده در بزم وصالش دست و پا دیده نباشد فیض مژگانی که چشم از غیر خواباند کم از فیضی که شاهنشاه از بال هما دیده ز بس گردیده پر، ویرانه دل از غبار غم کند خونابه دل را خیال توتیا دیده ز هر نقش قدم واعظ بره چاهی است، چون نرگس مده از کف عصا و، بر مدار از پیش پا دیده واعظ قزوینی