واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۵۳۷: کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیرون؟
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کرا پا میرود از محفل آن سیمبر بیرون؟ مگر بوی کباب دل برد از ما خبر بیرون باستقبال سائل میجهند اهل کرم از جا چو آهن حلقه بر در زد، ز سنگ آید شرر بیرون بر دریا دلان، ننگست مال و ثروت دنیا صدف نتواند آوردن، سر از شرم گهر بیرون مکن بیرون سر از جیب خفا، گر عافیت خواهی خورد سنگ جفا، از شاخ چون آید ثمر بیرون ز بیعقلی است، سر از جیب گمنامی برآوردن ز بیمغزی بود کآرد حباب از بحر سر بیرون چنان در دیده ام تنگست واعظ عرصه گیتی که نتواند سرشکم پا نهاد از چشم تر بیرون واعظ قزوینی