واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۵۳۳: بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خون من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بهار آمد، که جوشد ز آتش دل باز خون من گل رعنا شود، چسبانده مشق جنون من بشد نخل دعایم روشناس عالم بالا تو گویی بید مجنونست، آه سرنگون من مشو از عار در دیوان محشر منکر قتلم که محضر دارد از دامان گلگون تو، خون من باین کوتاه دستیهای طالع، چشم آن دارم که گیرد دامن وصل تو، اشک لاله گون من چسان دل از خم ابروی خونریز تو بردارم که نتواند چکیدن از دم تیغ تو خون من؟ ز آه عاجزان ترسیده چشمم آنچنان واعظ که میلرزم بخود، دشمن چو میگردد زبون من واعظ قزوینی