واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۵۰۸: در تنم گردید داغش دردمند استخوان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در تنم گردید داغش دردمند استخوان درد افتاده است در جسمم ببند استخوان تا نیابد راه بیرون شد، ز جسمم درد او عقده هایم کرده چون نی کوچه بند استخوان تا عنان گیرش نگردد، لذت آسودگی درد از جسمم برون تازد سمند استخوان نیست جان غافلت را آگهی از مغز کار ورنه چون موران نگشتی پای بند استخوان در میان دردها واعظ بسی گردیده ام درد عشق است اینکه می افتد پسند استخوان واعظ قزوینی