واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۵۰۵: پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پا ز دولت نخورد، ترک سر درویشان ره بحشمت ندهد، خاک در درویشان ندهد حاجتشان، راه بتصدیع کسی بار صندل نکشد، دردسر درویشان طایر گلشن قدسند ز فارغبالی ای ستمگر نخوری هان بپر درویشان! وقت این خانه بدوشان، همه صبح وطنست شام غربت نبود، در سفر درویشان همچو داغی که سیاهی فگند، از همت دزدد از چتر شهی فرق سر درویشان قیمت خویش بافتادگی افزون سازند خاکساری بود آب گهر درویشان هرکسی غره بکسب هنری گشته و، هست به هنر غره نگشتن، هنر درویشان از دعا گرددشان کام دو عالم حاصل شعله آه بود شاخ زر درویشان نشود همتشان بارکش منت خلق بر ندارد ز هما سایه سر درویشان جمله تن گشته نگاه و، گل عبرت چینند هست عالم همه باغ نظر درویشان با خبر باش، مبادا که بسنگ سخنی بشکند از تو دل با خبر درویشان کشوری زیر و زبر از رگ ابری گردد با حذر باش ز مژگان تر درویشان هر چه دارند چو گل، بر کف دست کرمست بخل گو کیسه ندوزد بزر درویشان چشمشان بر خط صنعست بهر جا نگرند هست عینک دو جهان در نظر درویشان قسم خلق چو دایم بسر شاه بود قسم ما نبود جز بسر درویشان گر چه در کام تو واعظ سخن حق تلخست مگذر از سخن چون شکر درویشان واعظ قزوینی