واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۴۸۷: برآ ز خانه، که از خان و مان خویش برآیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برآ ز خانه، که از خان و مان خویش برآیم بحرف زودتر آ، تا بخویش دیرتر آیم اگر عتاب نمایی تو، من بتاب در افتم اگر ز جای در آیی تو، من ز پای درآیم بدست و پا زدن این ره نمیرسد بنهایت مگر تمام شود عمر و، در رهت به سر آیم ز رشک اینکه مبادا ترحمت به دل آید چنین شکسته نمیخواهمت که در نظر آیم ز حیرت گل رویت، اگر ز کار نیفتم بگو، ز عهده، بی طاقتی چگونه برآیم؟! چسان ز دیدن واعظ دل چو سنگ تو سوزد؟ نمانده آن قدر از هستیم، که در نظر آیم! واعظ قزوینی