واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۴۳۸: میکنند از پیریم با هم سر و سامان وداع
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
میکنند از پیریم با هم سر و سامان وداع وقت شد، یعنی که باید کرد با یاران وداع گوهر دندان نباشد، کز دهن ریزد مرا اشک بارد تن، همانا، میکند با جان وداع خانه چشمم، ز بر هم خوردگی ماتم سراست میکند نور نگه با دیده گریان وداع نیست از پیری مرا این درد در هر استخوان میکنند از روی درد امروز همراهان وداع قطع شد آب جوانی، دست شستیم از خوشی درد پیری آمد و، کردیم با درمان وداع وقت کوچ آمد، نشاید رفت بیفکران بخواب وقت رفتن گشت، باید کرد بیدردان وداع می چکاند خون ز دلها ناله جانسوز او واعظ ما میکند گویا که با یاران وداع واعظ قزوینی