واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۴۳۶: ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای مستی شباب، ترا کرده باب وعظ برگ خزان برای تو باشد کتاب وعظ ای آنکه برده غفلت دنیا ترا ز هوش بر روی دل چرا نفشانی گلاب وعظ؟! چشمت ز خواب بیخبری وا نمیشود تا چهره حیات نشویی بآب وعظ چون شد سواد موی تو روشن، میسر است آیینه بر گرفتن و، خواندن کتاب وعظ این دیو نفس بدرگ وارونه کار را از خویش دور ساز، به تیر شهاب وعظ چون شمع جا بمحفل قربت نمیدهند تا نفگنی برشته جان پیچ و تاب وعظ با صدمه عتاب الهی چه میکنی؟ از نازکی چون طبع ترا نیست تاب وعظ سیلاب گریه را نتواند روان کند از کوهسار سختی دل، جز سحاب وعظ در مدرس زمانه، دوموگشتی و، همان نشناختی سیاه و سفید از کتاب وعظ واعظ، ز زهد خشک جهانی مکدر است تر کن دماغ پیر و جوان، از شراب وعظ واعظ قزوینی