واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۴۲۷: بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیسویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بود دنیا زنی، طول أملها زلف و گیسویش بدل رنگ بنای طاق و منظر، چشم و ابرویش ز فرزندان بیشرم زمانه غیر این ناید که تا آیند از پشت پدر، استند بر رویش نبیند دیده اش روی گشایش در جهان هرگز کسی کز خوی بد دارد گره پیوسته ابرویش در آن تا صورت احوال خود بیند بچشم دل بهر کس داده اند آیینه یی روشن ز زانویش ز خلق زشت، خلق عالمی را خون بگریاند هر آنکو یک دو روزی آسمان خندید بر رویش نمی تابد جهان مایی ما، اویی او را نخست از خویش واعظ گم شو و، آنگاه میجویش واعظ قزوینی