واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۴۲۵: دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل از خیال دوست، ندادم بفکر خویش آغوش خاطری نگشادم بفکر خویش از پایه بلند ز خود بیخبر شدن افتادم آن قدر که فتادم بفکر خویش اخراج کرد غیرتم از شهر ننگ و نام تا رخصت خیال تو دادم بفکر خویش تا ناخن خدنگ توام بود در نظر از دل چه عقده ها که گشادم، بفکر خویش خود جاده ایم کعبه مقصود خویش را منظور اوست، زینکه فتادم بفکر خویش واعظ ز خوشدلی چو اثر نیست در جهان در کنج غم نشسته و، شادم بفکر خویش واعظ قزوینی