واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۴۲۲: بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بهشت سفره درویش و، کاسه چو بینش دروست مائده جنت، آش کشکینش بود فراغت دنیا و آخرت باغی که غیر دست تهی، نیست هیچ گلچینش جهان زنی است بخون تو چشم کرده سیاه بغیر موج بلا نیست زلف پر چینش شهی که دی بجهان سر فرو نیاوردی بجای پر، شده امروز سنگ ببالینش برو بمقبره ها، خرده استخوانها بین که استخوان بزرگیست، هر کدامینش! شهی که بسته دو صد اسب بر درش، غافل که سر طویله آنهاست، اسب چوبینش! شهی که بسته چو جوزا کمر بجباری بنات نعش شود در دو روز پروینش سبک سری، که هزارش امید ز امسالست دو روز دیگر آینده است پارینش کلام واعظ تحسین ز کس نمیخواهد همین شنیدن یاران بس است تحسینش واعظ قزوینی