واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۴۲۰: نگین خاتم دلهاست در دندانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگین خاتم دلهاست در دندانش چکیده جگر خون ماست مرجانش کنند کسب جفا، عضو عضو او از هم نگاه کرده بابرو خمیده مژگانش بخود همیشه کمانش کشیده میخواهم ز رشک اینکه مبادا رود بقربانش از آن چو زلف سیاهش بخود می پیچم که دست طره چرا میرسد بدامانش؟! ز سبز گشتن پشت لبش، منال ای دل که بوده است چنین سرنوشت مرجانش کشیده خنجر بیداد و، من ازین ترسم که دست خون شهیدی رسد بدامانش نه لایق است دگر حرف عشق واعظ را که اشک و آه بود خال و زلف جانانش! واعظ قزوینی