واعظ قزوینی
غزل ها
شمارهٔ ۳۹۵: غنچه سان این همه بر خویش مبال از زر و زور
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غنچه سان این همه بر خویش مبال از زر و زور که چو گل زود پریشان شوی ار باد غرور باد برخود کند از نعمت دنیا منعم زآن هر انگشت عسل هست چو نیش زنبور بینش آن نیست که در مال مبصر باشی خواب دیدن نشود حجت بینایی کور ریزش اهل سخا نیست جز از قوت دین گریه شمع نباشد مگر از کثرت نور آگهان لذتی از عشرت دنیا نبرند دل غمگین نشود باخبر از خنده زور از چه رو زرد شود چهره تو را در پیری؟ میمکد خون تو این خاک سیه با لب گور! خانه آخرت ظالم از آنست خراب که ندانسته سرایی بجز از عالم زور آنچه دارند بخیلان جهان در ته خاک عنقریب است که میماندشان بر سر گور خامی فکر تو واعظ زدل بی شوق است نبود نانت از آن پخته، که سرد است تنور واعظ قزوینی